به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از تهران، استاد حسین انصاریان طی سخنانی در حسینیه هدایت تهران، در خصوص «پاداش اولیای الهی» اظهارکرد: کسی که محبوب پروردگار میشود در حدی در دنیا به مقام وصال رسیده است. البته در باطن خودش این مقام را حس میکند. علتش این است که محبوب غرق نور است. این مطلب در ضمن آیات ۱۱ و ۱۲ سوره طلاق بیان شده است. وقتی این نور بیاید همه ارزشها را با خودش میآورد، مخصوصاً حس و فهم را به حقایق آشنا میکند و انسان میفهمد که این وصال برایش حاصل شده است.
این مفسّر قرآن کریم تأکید کرد: قسمت دیگر جاده این است که به سوی مقام فنای فی الله برود. این را بعداً توضیح میدهم. در عین اینکه در دنیا زندگی میکند، با مردم زندگی میکند، با زن و بچه زندگی میکند، کسبوکار دارد، ولی خودش را نمیبیند. فقط او را میبیند، با او زندگی میکند، با او خوش است و دیگر مردم و زن و بچه و کسبوکار به صورت مانع در مقابلش درنمیآید.
پاداش به اصل عمل یا عامل
وی افزود: کسی که محبوب او شده است -طبق روایتی که دهه سوم متنش را شنیدید-، تمام درهای فیوضات الهی در حد سعه وجودیاش برویش باز است و لحظه به لحظه در حال کسب الطاف پروردگار است تا پرده کنار برود و این الطاف به صورت رضوان آشکار شود. البته یک حرفهای دیگری هم اینجا برای اهلش وجود دارد که باید دنبالش رفت و فهمید. یک حرف این است که چنین انسانهایی پاداششان به اصل عمل است، نه به عامل.
ایشان یادآور شد: نمیگویند بیا بابت هفتاد سال عبادت پاداش بگیر. مزد را به کننده نمیدهند، چون اگر بخواهند به کننده بدهند در شأنش نیست؛ لذا مزد را در ازای عمل او میدهند. خودش که عامل این عمل بوده، در کنار این پاداش تا ابد لذت خواهد برد. چرا این کار را با او میکنند؟ چون عملش خیلی ارزش دارد. به ارزش عمل پاداش میدهند. خیلی افراد را در قیامت به بهشت میبرند، ولی به خودشان پاداش میدهند؛ چون اگر بخواهند به اعمالشان پاداش بدهند چیزی نمیماند. نمیدانم عنایت میکنید داستان از چه قرار است؟
مفسر و مترجم قرآن کریم تصریح کرد: گاهی عیار اعمال عیاری نیست که یک پاداش کامل و جامعی به آن تعلق بگیرند؛ لذا به عامل پاداش میدهند، نه به عمل. برخی را در قیامت میآورند و میگویند میخواهیم به عمل تو پاداش بدهیم و آن عمل، ضربتی است که در روز خندق زدهای که ثوابش از کل اعمال جن و انس در طول تاریخ بیشتر است. اگر بخواهند به عمل پاداش بدهند که از اولین تا آخرین رفوزه است؛ مثلاً کدام عمل توده مردم با عظمت پروردگار تناسب دارد؟ واقعاً نمازهایی که میخوانیم در حد شأن عبادت پروردگار میارزد؟ کارهای خوبی که میکنیم در محضر پروردگار میارزد؟ با این وجود در قیامت میگویند که چون زحمت کشیدی پاداش زحمتت را بگیر.
با سه قدم میتوانیم به وصال خدا برسیم
استاد انصاریان با بیان اینکه این ایمان هم عجب ایمانی است، اظهارکرد: خدا نصیب کند که اگر همهچیز رفت، بگویم خدا نرفته و پیش من است. خدا در قرآن هم با ما که وارد حرف زدن میشود، چقدر عاشقانه حرف میزند و آدم را میکُشد! میگوید: «وَفِی أَنْفُسِکمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ» (سوره ذاریات، آیه ۲۱)؛ من با این وجود بینهایتم پیش شما هستم و از پیش شما جدا هم نیستم. «أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ» (سوره ق، آیه ۱۶)؛ از جانت به خودت نزدیکترم. اگر آدم این را درک و یقین کند و بفهمد که پول رفت، خدا نرفته است؛ بچهام رفت، خدا که نرفته است؛ سلامت بدنم رفت، خدا که نرفته است؛ آدم با این یقین خیلی خوب زندگی میکند.
ایشان ادامه داد: البته مقداری تمرین میخواهد و فکر نکنید رسیدن به وصال در این دنیا کار سختی است. البته وصال تام به قیامت مربوط است و وصال در اینجا دنیایی است. به خودش قسم، رسیدن به این وصال کار مشکلی نیست. ما چون در راهش نیفتادهایم و نچشیدهایم، دورنمای آن برای ما خیلی سخت میآید و فکر میکنیم خیلی مشکل است. هم پیغمبر(ص) و هم امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: شما با سهتا قدم میتوانی به این مقام، یقین و حالوهوا برسی، چهارمی هم ندارد.
وی بیان داشت: طبق نظر خود پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) با سه قدم میتوان به وصال الهی رسید؛ «اجتناب المحارم» خودت را از همه معصیتها دور نگهدار! نمیگوید ترک کن، اصلاً میگوید دور بایست که گیرش نیفتی، بعد پنجهاش را از جانت بیرون بکشی و بگویی ترک کردم. «جنب» یعنی کنار؛ خیلی عجیب است! اجتناب در کلام پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) است؛ خودتان را دور نگهدارید! شماره تلفن و نامه نگیر، حرف نزن، ملاقات نکن، برخورد نکن، زمینه فراهم نکن و خودت را دور نگهدار که گنهکار یا گناه حس کند با تو خیلی فاصله دارد تا بخواهد به تو برسد، میمیرد و خفه میشود.
استاد انصاریان اظهارکرد: خانم جوانی به قول پیغمبر(ص) دارای «ذات حسن و جمال» زن خانوادهداری بود و هم زیبایی داشت. این خانم بند جوانی شد، جوان به او گفت: از من چه میخواهی؟ گفت: بیا مدتی با من باش. جوان گفت: نمیتوانم با تو باشم. گفت: از آبرویت میترسی؟ جوان گفت: آبرو کدام است! آبرو باید پیش خدا نرود، آبروی من پیش تو یا مردم محل برود که مشکلی نیست. آبرو به ناحق رفت، خدا که نرفته و هست، ده برابر این آبرو را برمیگرداند. حالا آبروی من پیش مردم رفت یا آبروی من را بردند، اصلاً عدهای دست به دست هم دادند و گفتند آبروی این شخص را ببریم؛ دیگر تحمل نداریم و نمیتوانیم او را ببینیم. آبرو رفت، خدا که نرفته است. خدا درباره مسیح در سوره آلعمران میفرماید: «وَجِیهاً فِی اَلدُّنْیا وَ الآخِرَةِ» (سوره آلعمران، آیه ۴۵)؛ او پیش من آبرودارِ در دنیا و آخرت است. خیلی از چیزها میرود و برمیگردد، مشکلی نیست؛ اگر آدم یک مقدار اینها را حس کند، ناراحتیاش، دلهرههایش و اضطرابش کم میشود و دچار بیماری خطرناک افسردگی نمیشود که شرق و غرب را گرفته است.
محقق و پژوهشگر علوم ومعارف قرآن کریم یادآور شد: در همین اربعین امسال، شاید از آن ناحیه که میگویم، رد شدهاید؛ کنار جاده چندتا لوله بود، یک پارچه هم روی آن با طناب نازک گره زده بودند که آفتاب نیاید. زن شصت هفتادسالهای از همان منطقهها هیزم جمع کرده بود و روی کولش آورده بود، دوتا بلوک هم گذاشته بود، یکدانه به اصطلاح آهن گرد هم روی این بلوک انداخته بود. خودش خمیر میکرد، چانه میگرفت، باز میکرد و روی این فولاد یا آهن گرد میانداخت. نانها که دانهدانه پخته میشد، داخل سبد میگذاشت و به پسرش میگفت: سبد پر شد. پسر کور بود، سبد را بلند میکرد و کنار جاده میآمد. همینطوری سبد دستش بود و نمیدید، گاهی که متوجه میشد کسی برنمیدارد، سبد را یک دستی میگرفت و به موتوریها و ماشینیها اشاره میکرد، آنها میآمدند و یکی دوتا نان میبردند. دوباره پیش مادرش میآمد و میگفت: مادر، زوّارها نانها را بردند، سبد را پر کن. یکی هم این مقدار وُسعش میرسد.
وی ادامه داد: حداقل اگر دیگران از مرگ میترسند، شما نترسید! شما مؤمن هستید و ضمانت بالایی مثل ابیعبدالله(ع) در کنارتان است. حاج علی بغدادی وقتی با امام زمان(عج) ملاقات کرد که ملاقاتش خیلی مفصّل است -من یکبار یک ساعت در روز جمعه از یک دهه عاشورا در جلسات گذشته توضیح دادهام و نوارش به نام «دیدار با امام زمان(عج)» است. دیدار عجیبی است که نقلش یک ساعت طول کشید- حاج علی امام(عج) را هم نشناخت و بعد از اینکه با حضرت وارد کاظمین شد، اما داخل حرم به او فرمودند: حاج علی شب جمعه است، ائمهات را زیارت نمیکنی؟ گفت: چرا آقا، زیارت میکنم. امام فرمودند: یکییکی به آنها سلام بده. گفت: «السلام علیک یا رسول الله، یا فاطمة الزهرا، یا امیرالمؤمنین» تا به امام عسکری(ع) رسیدم و در آخر گفت: «السلام علیک یا ولی الله، یا حجة الله». سید گفت: «علیک السلام»؛ اما باز هم نفهمید. در سؤالاتی که کرد، گفت: یابنرسولالله، نکیر و منکر در عالم برزخ به کسانی که زیارت شما آمدهاند، کاری دارند؟ امام فرمودند: با کدام جرأت!؟
استاد انصاریان بیان داشت: بز رفت، خدا که نرفته است؛ مال رفت، خدا که نرفته است؛ جوانی رفت، خدا که نرفته است؛ پس ما از نطفه در رحم تا الآن، معالله زندگی کردهایم و خودمان نمیدانستیم؛ از این به بعد بیشتر متوجه شدیم. معالله بوده، من نمیدانستم و خبر نداشتم؛ اما در هر صورت یادتان نرود که زندگی همه ما معالله است. دلتان با معالله خوش باشد. حاکم به او گفت: مادر، من حاکم هستم، این لباسها هم لباسهای شکار است و لباس حکومتیام لباس دیگری است، شهر من در همین مملکت است. اگر یکوقت گذر تو به شهر افتاد، پیش من بیا. پیرزن گفت: باشد، اگر گذرم افتاد.
مفسرّ قرآن کریم ادامه داد: این جمله را معنی میکنم: «بذل مهجته فیک»، نمیگویند «فی سبیلک». امام باقر(ع) میفرمایند: حسین ما همه وجودش را در خودت «بَذْلاً» فدا کرد؛ یعنی بدون اینکه در قلبش کوچکترین و کمترین احساس پاداشی برای کارش داشته باشد و نیّتش پاک و صاف بود. آنوقتی که شهید میشد، اصلاً نیت بهشت و قیامت در قلبش نداشت؛ آنچه در قلبش بود، خودت بودی. او معالله زندگی کرد و معالله رفت، هیچچیز را هم از دست نداد.
استاد حوزه ادامه داد: پیرزن گفت باشد، مدتی گذشت. حاکم سپرده بود اگر پیرزن قدخمیدهای آمد و خواست داخل دربار بیاید، اصلاً مانعش نشوید و او را راه بدهید. روزی پیرزن آمد، او را آورد و کنار دست خودش نشاند، به درباریانش گفت: آن روزی که من در بیابان گم شدم، این پیرزن(من نمیدانستم) تمام سرمایهاش را که یک بز بود، کشت و برای من آورد. من که گرسنهام بود، مقداری خوردم و رفتم. الآن باید چقدر به او بدهم؟ یکی گفت صدتا گوسفند بده، یکی گفت دویستتا گوسفند بده، یکی گفت یک زمین زراعت هم بده که گوسفندانش را راحت بچراند و یکی هم برای او بگذار که کمکش کند. حاکم گفت: هیچکدام شما درست نگفتید. درباریان گفتند: خودت بگو! گفت: این پیرزن در آن روز هرچه داشت، به من داد؛ حالا من اگر هرچه دارم، به او بدهم، مساوی میشویم. دیگر اضافه ندارم که به او بدهم. خدا اگر بخواهد در قیامت به عمل ابیعبدالله(ع) مزد بدهد، میگوید: تمام دار و ندار رحمت و لطفم از اوست، حالا خود او میخواهد خرج هر کسی بکند؛ ولی من همه را به خودش میدهم. اسم این مزد به عمل است، نه پاداش به عامل. پاداش به عمل با عامل فرق میکند. برای ما پاداش به عامل است و میگویند زحمت کشیدهای، به بهشت برو؛ اما اگر بخواهیم به عملت مزد بدهیم، ته آن چیزی نمیماند، به خودت مزد میدهیم.
استاد انصاریان افزود: آنکسی که در دنیا به نقطه وصال رسیده است؛ خیلی عجیب است که من همین امروز در فرمایشات اولیای الهی دیدم، نوشته بود: کسی که به نقطه وصال نرسیده، «کل حسناته ذنب» همه خوبیهایش گناه است. باید به این نقطه رسید، البته با توضیحی که دادم. رفت که رفت، خودش که نرفته، غصه و رنج ندارد. مردم و ادارات با من خوب برخورد نمیکنند، خب نکنند؛ او که با تو خوب برخورد میکند. حالا آن اداری که با تو خوب برخورد نمیکند، چه کسی هست و چند میارزد؟ حالا آن قوموخویشت که با تو خوب برخورد نکرده و بدی کرده، چند میارزد؟ او که خوب برخورد میکند و تا حالا برخورد بد نکرده است؛ اگر سراغ دارید که پروردگار یکبار در عمرتان برخورد بدی کرده، بگویید. آنکه بد میکند، میگذرد!
انتهای پیام ۳۱۳/۱۷
نظر شما